IranSculpture.ir
تحقیقی - خبری - پژوهشی جامع ترین سایت تخصصی هنر مجسمه سازی ایران
بازگشت مجسمه سازان خارجی
اوسیپ زادکین

اوسیپ زادکین (Ossip Zadkine)

قدرت الله عاقلی

اوسیپ زادکین (Ossip Zadkine) در 14 ژوییه‌ی 1890 در اسمولنسک (Smolensk) به دنیا آمد. پدرش الکسی (Alexseï)، استاد زبان در حوزه‌ی عـلمیه‌ی شهر بود، و مادرش سوفی لستر (Sophie Lester) از نوادگان یک خانواده‌ی اسکاتلندی، که در قرن هفدهم به روسیه مهاجرت کرده بودند. اجدادش سازنده‌ی قایق و کرجی بودند، حرفه‌ای که دایی‌اش هنوز به انجام آن مشغول بود. در کنار او بود که اوسیپ جوان دوست داشتن طبیعت را آموخت. دوران کودکی‌اش به آسودگی گذشت. بروز اولین جرقه‌ی استعداد هنری‌اش با کپی تصویری از یک قزاق که آن را از روزنامه‌ی مصوری می‌کشد، آشکار می‌شود. خودش می‌نویسد «بعد ازآن اتفاق، بدون استثنا شروع به کشیدن هر چه که می‌دیدم می‌کردم». زادکین که بسیار سرگرم نقاشی‌هایش شده بود، به درس‌هایش بی‌‌توجه می‌شود. تنها نقاشی است که مثل پنجره‌ای رو به سرزمین‌های دوردست، او را جذب خود می‌کند.

در 1906 پدرش تصمیم می‌گیرد او را به ساندرلند (Sunderland) در اسکاتلند بفرستد تا در آنجا زبان و «آداب اجتماعی» را یاد بگیرد. در مدرسه هنر (Art School) ثبت نامش می‌کنند؛ استادش از او می‌خواهد نیم تنه ولتر(Voltaire) اثر اودن (Houdon) را بسازد. او می‌گوید: «بلد نبودم تقلید کنم. نمی‌دانستم چگونه یک جمجمه را بسازم؛ هر چه بیشتر سعی می‌کردم آن را بسازم، بیشتر از دستم می‌گریخت.» در عین تنهایی و بدبختی در میان این دنیای خصمانه، دعوت یک دوست برای رفتن به لندن را غنیمت می‌شمرد. پدرش با این کار مخا لف است. و او که دیگر امکانات مالی ندارد باید در کارگاه‌های پیشه وری کار کند. پس از ناکامی‌های بسیار و یک تجربه‌ی گمراه کننده در کلاس‌های شبانه‌ی مدرسه‌ی پلی تکنیک ریجنت استریت (Regent Street)، تصمیم می‌گیرد به اسمولنسک برگردد (1908) و در آنجا در کانون گرم خانواده، مجسمه‌سازی را از سر گیرد.
یک سال بعد، زادکین روانه‌ی پاریس می‌شود. به مدت شش ماه به مدرسه‌ی هنرهای زیبا می‌رود که فضای آن، به هیچ وجه با روحیات او سازگاری ندارد. آنجا را ترک می‌کند تا در روشه (Ruche) اقامت نماید و آزادانه کار کند. در آنجاست که با شاگال (Chagall)، سوتین (Soutine)، لژه (Léger) و تمام سردمداران مونپارناس (Montparnasse) آشنا می‌شود. در سال 1911 برای اولین بار در سالن هنرمندان مستقل با پنج مجسمه و یک طراحی، شرکت می‌کند. و همچنین در سالن پاییز (Salon d’automne) یک شاهزاده رودوکاناچی (P.Rodocanachi)، چندین اثر او را می‌خرد؛ در مکان‌هایی چون دم (Dôme)، روتوند (Rotonde) و تالار کلوزری دلیلا (Closerie des Lilas)، کسانی مثل پیکاسو، برانکوزی (Brancusi)، دلونه ((Delaunay، آپولینر (Apollinaire)، ساندرار (Cendrars)، ماکس ژاکوب (Max Jacob) و آندره سالمون (Anrdé Salmon) را می‌بیند و در مجالس روزهای پنجشنبه‌ی بارون اتینگر (ttingerŒ) با کوبیسم آشنا می‌شود. باآنکه در این جنبش شرکت نمی‌کند، اما شیوه‌ی بیان تجسمی‌اش ساده تر می‌شود و به نوعی در آثارش نظم هندسی شکل می‌گیرد. در سال 1913 موقعیتش رو به بهبود می‌رود. کم کم معروف تر شده و در یک کارگاه جدید مستقر می‌شود. به دعوت دوستش اچ گودیه- برزسکا (H.Gaudier-Brezeska) در دو نمایشگاه هنرمندان آوانگارد در لندن، شرکت می‌کند. جنگ جهانی اول، بطور موقت فعالیتش را متوقف می‌کند. داوطلبانه عازم جبهه جنگ می‌شود و از نزدیک، به ثبت رنج بشر که او را همیشه به ستوهش می‌آورد می‌پردازد.
در سال 1917، با گاز مسموم می‌شود و پس از آن در حالی که از خدمت برکنار شده، خود را دوباره در پاریس می‌یابد؛ و این بار بدون درآمد؛ اما آماده برای از سر گرفتن همه چیز. مجموعه‌ای از بیست اثر چاپ تیزابی تنظیم می‌کند و طرح‌ها را به همراه مودیلیانی (Modigliani) و کیسلینگ (Kissling) به نمایش می‌گذارد و شروع به رفت و آمد در محفل‌های هنری مونپارناس می‌کند. درسال 1919، در بروکسل نمایشگاهی از آثارش برگزار می‌کند و با آندره دوریدر منتقد، روابط دوستانه‌ای (André de Ridder) پیدا می‌کند. اولین تجلی پررنگش در پاریس، یک سال بعد، در کارگاهش اتفاق می‌افتد؛ یعنی وقتی که از کارهایش یک ترازنامه ارائه می‌دهد. از آن زمان، آثارش دارای مختصاتی شخصی تر می‌شود. ازدواجش با والنتین پراکس (Valentine Prax)، تنهایی‌اش را تسکین می‌دهد و پشتیبانی گرانبها به او هدیه می‌کند. سال به سال شهرتش بیشتر می‌شود؛ تعداد نمایشگاه‌هایش افزایش می‌یابد و آوازه‌اش از مرزهای اروپا می‌گذرد. در ژاپن و آمریکا، برای مجسمه‌سازی او ارزش قائل می‌شوند . با سرسختی کار می‌کند و برای ایده‌های جدید می‌جنگد. نمایشگاهش در گالری باربازانگ (Barbazanges)، در پاریس، در1926 موفقیت چشمگیری به دست می‌آورد؛ مطبوعات، با حرارت هر چه تمام از او می‌نویسند؛ فروش کارهایش درخشان شده و سفارش‌ها پشت سر هم می‌آیند؛ در فرانسه، در بلژیک و در انگلستان نمایشگاه می‌گذارد. موزه‌ی هنرهای غربی مسکو، یک نسخه از اثر آهنگ‌سازان او را می‌گیرد. پ. هامبورگ، آ. دوریدر و آندره رایدر، پژوهش‌هایی در مورد او انجام می‌دهند. از این پس، او یکی از معروف ترین هنرمندان مکتب پاریس است. کارگاهش را عوض می‌کند و سرانجام در نزدیکی خیابان آساس (Assas)، مستقر می‌شود.
در سال 1931 دوباره با جنگ رو به رو می‌شود و از وقوع جنگ حیرت زده می‌شود. در سال 1933، در کاخ هنرهای زیبای بروکسل، با تمام آثار بیست و پنچ سال اخیرش، مروری بزرگ به گذشته دارد. ظهور نازیسم، عمیقاً او را متأثر می‌کند. در این سال‌ها سبکش بیشتر به سبک باروک نزدیک می‌شود. فرم‌هایی پرتلاطم و پیچیده که در آنها عمق فاجعه پیداست. چهار سال بعد، به مناسبت نمایشگاهش در گالری برومر، اولین سفرش به نیویورک تحقق می‌یابد؛ جایی که بار دیگر در سال 1941، پس از اخراجش از اروپا به دلیل بی‌‌مهری طرفداران هیتلر به آنجا باز می‌گردد. در دانشگاه‌های متعددی تدریس می‌کند و همچنان با الهام از حوادث روز، به کار کردن ادامه می‌دهد. پس ازآزادسازی، به فرانسه بر می‌گردد. کارگاهش به شکلی وحشیانه اشغال شده؛ قلمرو آمال و آرزوهایش ویران شده؛ او مشوش است و باید همه چیز را از نو شروع کند. در سفرش به هلند «فغان ویرانه ها» را از اعماق وجودش احساس می‌کند و شاهکارش «شهر ویران»، دست آورد همین تجربه است. با وجود سفرهای متعدد و کار بی‌‌اندازه‌اش در این سال‌ها، باز هم خود را وقف آموزش و تدریس می‌کند. به عنوان استاد آکادمی گراند شومیر(Grande-Chaumière)، به مدت هفت سال، تمام تجربیاتش را با دیگران قسمت می‌کند.


فراخوان جشنواره های داخلی
فراخوان جشنواره های خارجی
100 سال مجسمه سازی نوین جهان
جشنواره های بین المللی
مقالاتی پیرامون هنر و زیبایی شناسی
معرفی کتاب
مقاله شناسی
پایان نامه های مجسمه سازی

اخبار انگلیسی
مقالات انگلیسی


درباره ما
تماس با ما
info@iransculpture.ir
IranSculpture@yahoo.com