جوزف کاسوت / Joseph Kosuth

جوزف کاسوت / Joseph Kosuth

او در سال 1945 در تولدو-اوهایو امریکا بدنیا آمد . در سالهای 62 -1955 در مدرسه ی طراحی موزه ی تولدو آموزش هنری کسب کرد . در سال7 -1965 در مدرسه ی هنرهای بصری نیویورک به مطالعه ی هنرهای زیبا پرداخت . او همچنین در کالج " New School for Social Research " در نیویورک به فراگیری فلسفه و علوم انسان شناسی پرداخته است.
".....هنر مدرن و کارهای قبل از آن به خواص شکل شناسی وابسته بودند......واقعه ای که درک مفهوم هنری را امکان پذیر کرد اینکه می توان با زبانی دیگری سخن گفت و همچنان در هنر تاثیر پذیر بود نمایش شیء پیش ساخته"مارسل دوشان" بود.
با این شیء پیش ساخته هنر تمرکز خود را به سوی زبانی تغییر داد که ماهییت آن بود .بدان معنی که طبیعت هنر را از پرسش "شکل شناسی" بسوی یک پرسش عملی تغییر داد.این تغییر از "شکل" بسوی"مفهوم" شروع هنر مدرن بود و شروع هنر مفهومی بود....
ارزش هنرمندان بعد از دوشان می تواند چنین سنجیده شود که آنها چقدر ماهیت هنر را زیر سوال برده اند..".
از "هنر بعد از فلسفه" 1969- "جوزف کاسوت"

جوزف کاسوت از پایه گذاران " هنر مفهومی"Conceptual art) ) محسوب می شود.
او در سال 1945 در تولدو-اوهایو امریکا بدنیا آمد . در سالهای 62 -1955 در مدرسه ی طراحی موزه ی تولدو آموزش هنری کسب کرد . در سال7 -1965 در مدرسه ی هنرهای بصری نیویورک به مطالعه ی هنرهای زیبا پرداخت . او همچنین در کالج " New School for Social Research " در نیویورک به فراگیری فلسفه و علوم انسان شناسی پرداخته است.
جوزف کاسوت اساسا در کارهایش به بررسی مسائل ماهییتی هنر می پردازد و بینندگان را متوجه مسائل کاربردی مفاهیم زبانی(اشتراکات و تفاوتها) در نمایشهای بصری می کند و سعی دارد به ماهییت اصلی و غیر قابل تغییر هنری دست یابد.
کارهای او بسیار" خود ارجاع" هستند.
کنجکاوی کاسوت برای بررسی نحوه ی بیان در نمایش ایده از قبل توسط هنرمندان گروه (فلوکسس) مانند "جرج پرت"،" دیک هیگیتر"و"یوکو اونو" مورد ارزیابی واقع شده بود ذهنیت این هنرمندان نیز درگیر مسئله ی ارائه و نمایش "مفاهیم" به بینندگان هنری بود .
می توان گفت که جوزف کاسوت با نمایش آثار خود گامی فراتر در حل این مسئله برداشته او به جای نمایش نوشته های خالی و یا اجرای زنده ی یک رویداد برای درک ایده ی هنرمند(گروه فلوکسس) نحوه ی نمایش و درک مفهوم را با هم متحد کرد.نخستین مجموعه ی کارهای اوبا عنوان"Art as Idea as Idea "(8- 1966)شامل توضیحات بزرگ شده کلماتی مثل "meaning" جزء اولین کارهای دهه ی 1960 بودند که اتحاد بین درک زبانی و فرمهای هنری را نشان می دادند. می توان چنین پنداشت که خلاصه کردن کارهای هنری به توضیح واضحات و خلوص ذهنییت وسیله ای شد برای پالایش بصری -هنری در کارهایش.
از نمونه کارهای ایندوران می توان به" یک و پنج ساعت" اشاره کرد.
دربین سالهای 74- 1965 کارهای او تحت تاثیر نظریات لودویک ویتگنشتاین( Philosophicus- (Tractatus Logico و پلاتو بود در همین دوران بود که اوبه این عقیده دست یافت که زبان تنها در ارتباط با خود معنی می یابد .در سری کارهای "یک و هشت-" هشت کلمه که با لامپ نئون ساخته شده بودند تنها به عنوان عناصر تشکیل دهنده ی کار معنی می یافتند به عنوان مثال: Neon Electrical Light English Glass Letters Red Eight
او در سال 1967 موزه ی""Normal Art در نیویورک را دایر نمود و اولین نمایشگاه انفرادییش را نیز در همانجا بر پا کرد.در سال 1969 اوسلسله نمایشگاههایی با عنوان " locations15 " که در پانزده گالری مختلف کارهای مفهومی خود رابه زبانهای مختلف ارائه کرد بر پا کرد.
مشهورترین کار او "یک و سه صندلی"که تجلی بصری نظریه ی فرمی پلاتو(فیلسوف یونانی) می باشد(نظریه ای که فرم را ماهییت اصلی هر چیزی می پندارد-و فرم آن ذهنییتی است که همواره در درک ماهییت ثابت است) از سه تکه تشکیل شده است و شامل عکس هماندازه ی صندلی،خود صندلی ونوشته ی معانی جامع صندلی بر گرفته از واژه نامه است.در این کار که با صندلی های مختلف در گالریهای مختلف ارائه شده است او سعی دارد که به ماهییت اصلی فرمی دست یابد و آنرا به بینندگان ارائه کند.عملا آنچه در ارائه ی این کار با صندلیهای مختلف تغییر نمی کند معانی نوشته شده ی کلمه ی صندلی بر روی کاغذ نصب شده بر روی دیوار است و همچنین جزئیات روش نصب کار بر اساس آن می بایست عکس صندلی که تغییر یافته گرفته شده و در قسمت چپ صندلی نصب گردد و نوشته معانی صندلی در سمت دیگر صندلی و همتراز با عکس آن نصب شود او با این کار مفهومیش این مسئله را عنوان می کند که آیا نمایش بصری یا کلامی یک شیء می تواند بیانگر ماهیت آن شیئ باشد اومی گوید:
" من از اشیاء کاربردی و معمولی استفاده می کنم-مانند صندلی-در سمت چپ شیءباید عکس هماندازه ی آن نصب شود و در سمت راست شیء باید فتوکپی توضیحات آن شیء باشد.وقتی به شیء نگاه می کنید چیزی که می بینید باید همانی باشد که در تصویر دیده می شود .بنابرین هر بار که کار نمایش داده می شود در نصب جدید کار ملزوم هستیم به تهیه عکس جدید.من دوست داشتم که کار به خود ی خود چیزی دیگری بغیر از آنچه دیده می شد بود.با تغییر موقعییت ،شیئ وعکس و در کنار آن باقی ماندن اصلییت کار بسیار جالب است.واین بدان معناست که شما می توانید یک کار هنری داشته باشید که نیت و معنی آن کار هنریست واجزاء تغییر پذیر آن مهم نیستند.
کار"یک و سه صندلی" می تواند رابطه ی بین زبان،تصویر و مرجع را بازگو کند و اشکالات رابطه ای بین شیء و معانی بصری و زبانی بعلاوه ی دامنه ی معانی شیء یا مرجع را در معرض بررسی قراردهد .توضیحات کلمه از وازه نامه که شامل معنی صریح و معنی ضمنی کلماتیست که وابسته و مرتبط به کار یک و سه صندلی او می باشند از سویی تجانس (یکی بودن)و از سویی عدم تجانس را (یک و سه )را تفهیم می کنند و در نهایت ما را به درک ماهییت جدا نشدنی و ثابت کار هنری وا می دارند.
مطرح کردن موضوع تجانسات و عدم تجانسات معانی می تواند بیان همان مشکلی باشد که در زمینه ی نحوه ی اجرای ایده بوجود می آید.کاسوت در تئوری خود با مطرح کردن این سوال که چگونه نشانه ها معنی می یابند و چگونه نشانه ها به پدیده های غیر زبانی مرتبط می شوند آنرا اصل بحث در مورد رابطه ی بین نمایش و ایده نمایش می گرداند او سعی می کند این مشکلات فلسفی را بوسیله ی مطرح کردن تئوری هنری شناسایی کند. او تجربه ی هنری را از چیزهای دست ساخته به مفهومهای جایگزین شده مبدل می کند و سعی می کند رابطه ی این تغییر را با مثالهای تفهیمی برای تئوری هنری مطرح کند.
در مقاله ی "هنر بعد از فلسفه" خود او به مقابله با نظریه های "گرینبرگ" و "میشل فروید" می پردازد که هر دو مفهوم هنر را نمونه های ارائه شده ای می دانند که هنرمند تنها با تکیه برمعیارهای بصری می آفریند آنها این عقیده ی خود را هسته ی اصلی مندرنیسم می دانند در دهه ی شصت این نظریه ی گرینبرگ و فروید نظریه ی غالب در مباحث هنری امریکا بود در همان زمان بود که هنرمندانی چون الن کاپرو، دیک هیگینز،هنری فلینت،بچنر،رابرت سمیتسن و جوزف کاسوت مقاله هایی در باب هنر نوشتند که در آن تمایلات ضد –مدرنیستی و فرا مدرنیستی مطرح شده بود این تمایلات و نظریات در اواخر دهه ی شصت رواج یافت.
در سال 1968 گرینبرگ به انتقاد از این تمایلات جدید پرداخت او معتقد بود که" مدیومهای هنری مختلف در حال انفجار هستند....جایی که همه انقلابی شوند انقلاب خاموش می شود". ولی سا م هاتنتر نظریه های مثبت تری را ارائه کرد به نظر او در وضعییت جدید هنرمندان با امکانات جدید و روشهای فکری پر ثمری روبرو بودند که باعث آشتی دادن تصورات ناهمگون شاعرانه سبک مدرنیسم بود.
در سری نوشته های خود در سالهای 9- 1978-کاسوت دیدگاههای هنری خود را در مورد هنر وزبان و مفهوم فرهنگی-اجتماعی آن بصورت اعلامیه هایی منتشر نمود.
در سال 1981 او شروع به کار بر روی یک سری تئوریهای سیگمونت فروید کرد مانند مجموعه ی "Cathexis " که شامل نوشته ها و نقاشیهای وارونه شده ی نقاشان مشهور قدیمی بود که حروف Xs بر روی آن نوشته می شد.در سال 1981( ستاتزگالری شتوتگارد و کنستال بیلفلد )نمایشگاه بزرگ مروری کارهای وی را برگزار کردند در این نمایشگاه یکی از کارهای معروف او " "Zero and Not که بمناسبت 50-مین سال در گذشت زیگمونت فروید کار شده بود در معرض نمایش بود که در آن کلمات بصورت خودکار بر روی کاغذ چاپ می شدند و سپس توسط نواری پوشانده می شدند.
در مجموعه ی دیگر کارهای "the grammatical remark"(93 - 1989 )او از نوشته های سفید بر روی دیوار سیاه استفاده کرد نور نئون در این کار نه تنها می بایست با نورانی کردن تاکید بر نوشته ی روی دیوار می کرد بلکه باعث روشنایی فضای تاریک سالن می شد.در سال 1993 اوجایزه ی بیینال ونیزMenzione d’Onoreرا از آن خود کرد. و عنوان "شوالیه ی هنر و نوشته" را کسب نمود.در سال 2003 او سه کار سازه ای در موزه ی( Isabella Stewart Gardner Museum) بوستون نصب کرد که شامل نوشته،مواد بایگانی شده واشیاء جمع آوری شده از مجموعه ی موزه بود که آنرا با هدف ارائه ی تفسیرهای سیاسی و فلسفی خود نمایش می داد.
یکی از آخرین نمایشگاههای باعنوان""Neither appearance nor illusion و در ماه ژوئن همین سال در موزه ی لوور فرانسه برگزار شد که شامل پانزده کار نوشته ای-نئونی بر گرفته از گفتارهای فلسفی و ادبی بود که بر روی دیواربخش وسطایی موزه ی لوور نصب شده بود .
کاسوت از 1967 به تدریس در دانشگاههای هنری پرداخته است و هم اکنون بعنوان پروفسور در انستیتیو- دانشگاه معماری ونیزمشغول تدریس می باشد.

منبع: