برنار ونه
برنار ونه Bernar venet
عباس اکبری
همواره در میان اصول و مبانی هنرهای تجسمی، خط از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. از اینرو ارزشگذاری خط در قیاس با عناصر دیگر چون رنگ، در آثار هنرمندان نقاش چالشهای بسیاری را در پی داشته است1. اما اهمیت موضوع خط در مجسمهسازی به مراتب متفاوت و حتی جنجالیتر است. چرا که در این خصوص بحث بر سر ارزشگذاری آن در قیاس با سایر اصول و مبانی این رشته هنری از جمله فرم، فضا و. . . نمیباشد؛ بلکه جدال بر سر هویت مستقل و یا عدم آن میباشد. به طور کلی در این خصوص دو نگاه بر مباحث نظری این رشته هنری حاکم است. در دیدگاه نخست بعضی از مجسمهسازان و همچنین تئوریسینهای این هنر معتقدند که به علت وجود ابعادگری و سهبعدی بودن مجسمه، نمیتوان به طور کلی تعریفی از خط مشابه آنچه در نقاشی وجود دارد برای مجسمهسازی ارایه کرد. چرا که بر این اساس یک مجسمه حتی اگر از کمترین ضخامت هم ساخته شده باشد در نهایت پدیدهای است حاصل فرم (به معنای عنصری سهبعدی) تا شکل (که عنصری دو بعدی) است در مقابل اما، هستند کسانی که معتقدند این مقوله تعریفی نسبی دارد؛ چرا که با تغییر فاصله مخاطب با مجسمه این ویژگیهای خط از آن زدوده میشود. با این همه شاید هیچ شرح و بسطی در این خصوص به مانند مشاهده مجسمههایی نباشد که با پرداختن به این مقوله پاسخگویی عینی برای ما هستند. آثار «برنار ونه» از مصادیق و نمونههای بارزی است که میتوان در این خصوص به آن رجوع کرد.
|